نوشته شده توسط : admin

وابستگی عاطفی مصرف کنندگان به برند

تحقیقات اخیر در زمینه بازاریابی ، نشان می دهد  توجه ویژه ای به احساسات و عواطف در روابط بین مصرف کننده و برند معطوف شده است. در دهه گذشته تحقیقات بازاریابی،  مفهوم دوست داشتن را بررسی و تایید کرده است که از دیدگاه مصرف کننده چنین احساسی ممکن است حتی زمانی که موقعیت دوست داشتن یک موقعیت یا برند است، به وجود آید.  بر اساس الگوی روابط و این تصور که مصرف کنندگان  می توانند ویژگی های انسانی را به برندها نسبت دهند، جامعه علمی شروع به اهمیت دادن به مفهوم دوست داشتن  و وابستگی ها نموده است ( آلبرت و همکاران[۱] ، ۲۰۰۷). باولبی (۱۹۷۹) به عنوان پیشقدم در زمینه وابستگی  در حیطه روابط کودک- والدین ، وابستگی را به عنوان پیوند مملو از احساسات هدف دار بین یک شخص و یک شیء خاص تعریف کرده است ( پاتواردهام و بالاسوبرامانیان[۲]، ۲۰۱۱). به ویژه که این تئوری سه ویژگی اصلی یک وابستگی عمیق را اثبات نموده است: حمایت از نزدیک، تکیه گاه مطمئن و امنیت و ایمن بودن. کاربرد معمول واژه “روابط برند”  از اواخر دهه ۱۹۹۰ مطرح شده است. به عنوان مثال دانکن[۳] (۱۹۹۹) روابط برند را به عنوان عامل کلیدی در موفقیت سازمان‌های تبلیغاتی ارزیابی کرده است. اما وی به طور واضح اعتقاد داشته است که خود تبلیغات، صرفا یک فرایند پردازش اطلاعات است. مک کویین و همکاران[۴] (۱۹۹۳) ، پیشرفت  عاطفی بین برند  و مصرف کننده را  با دیدگاه وابستگی توضیح داده اند که می تواند منجر به تعهد گردد. چادوری[۵] (۲۰۰۷) به اهمیت مسیر احساسی تاکید کرده  که پیش نیازهای احساسات و عواطف را  به نتایج آن نظیر وابستگی  و تعهد پیوند می دهد. وابستگی، پیوند احساسی و عاطفی قوی با برند را منعکس می کند  که می تواند به صورت روابط عاطفی و روانی قوی ، متقابل و پایدار بین مصرف کننده و برند تعریف شود که نماینگر تعلق و دوستی و آشنایی باشد. پارک و همکاران(۲۰۱۰) وابستگی احساسی بین برند و مصرف کننده را به این صورت تعریف نموده اند:

وابستگی عاطفی عبارت از شدت پیوندهایی است که بین شخصیت یک فرد با برند برقرار می شود. در ارتباط با تئوری وابستگی این پیوند از طریق نمودار حافظه ای  و یا ارائه روانی مثال زده می شود که شامل تفکرات و احساسات در مورد برند و روابط آن با شخصیت فرد است. پاتواردهان و بالاسوبرامانیان (۲۰۱۱)  وابستگی های عاطفی را به صورت زیر تعریف کرده اند:

حالتی از وابستگی ( که در واکنش به یک برند  به عنوان محرک به ذهن خطور می کند) است که با احساسات مثبت قوی نسبت به برند، انگیزه بالای ایجاد شده نسبت به برند و یک تمایل به اینکه برند بر ذهن مصرف کننده تسلط داشته باشد ، مصرف کنندگان مختلف ممکن است از سطوح متفاوتی از وابستگی عاطفی لذت ببرند.

تحقیقات نشان داده اند اگر شرکت ها نتوانند  پیوندهای احساسی با مصرف کنندگان داشته باشند ، احتمالا در ایجاد وفاداری واقعی شکست خواهند خورد. وابستگی عاطفی حالتی روانی از ذهن انسان را نشان می دهد  که پیوند قوی احساسی و شناختی ، برند را با فرد به طوری ارتباط می دهد که برند به عنوان بسط شخصیت تلقی می شود.

۲-۲-۳-۲ – تبیین نظری مفهوم محبوبیت برند (عشق برند)

مبحث نوین عشق به برند یا محبوبیت برند به عنوان یکی از مهمترین حوزه های تحقیقات بازار و مصرف کننده در سالیان اخیر تبدیل شده است، به طوریکه در تحقیقات مصرف کننده، عشق و علاقه به برند به عنوان یکی از عناصر اصلی روابط مصرف کنندگان با علامت های تجاری محسوب می شود (آهوویا، ۱۹۹۳). عشق و علاقه به نام تجاری به عنوان درجه ای از دلبستگی عاطفی پرشور مصرف کننده راضی برای یک نام تجاری خاص تعریف شده است. آهوویا به عنوان یکی از محققان پیشرو در پایه گذاری این مفهوم عشق به برند را شامل اشتیاق برای نام تجاری، دلبستگی به نام تجاری، ارزیابی مثبت از نام تجاری، احساسات مثبت در پاسخ به این نام تجاری، و اعلامیه های عشق برای نام تجاری توسط مصرف کننده تعریف نموده است (آهوویا، ۲۰۰۵). نکته مهم آن است که مفهوم عشق اشتیاق بسیار وسیع و وصف نشدنی است و موارد مشابه لزوما عشق و محبوبیت برند برای مصرف کننده نخواهد بود ( شیمپ و الیور، ۱۹۹۹).

دهه های اخیر شاهد تحقیقات پیشرونده ای در مورد محبوبیت  و عشق بوده است. این مفهوم با کار رابینز[۶] (۱۹۷۳) شروع می شود ، او عشق را به عنوان انگیزه نهفته در فرد به سوی  ویژگی دیگر فرد تعریف می کند، شامل استعداد برای فکر کردن ، احساس ، رفتار در روشهای معینی به سوی دیگر افراد (رابینز ، ۱۹۷۳ :۲۶۵). مطالعات گوناگون در مورد عشق در حوزه روانشناسی  ، شیوه های عشق گوناگونی را شناسایی نموده است. بیشتر تحقیقات انجام شده در حوزه محبوبیت برند، بیشتر تحقیقات نظری بوده اند. شیمپ و مادن[۷] ( ۱۹۹۸)  در تحقیق خود به بررسی رابطه بین فرد و اشیاء پرداختند.  آهویا (۱۹۹۳)  به بررسی پدیده  فیلوپراژیا[۸] ( علاقه به اشیاء)،  پرداخته است.  وانگ و همکاران [۹] ( ۲۰۰۴)  نیز عشق به محصولات را بررسی کرده اند.  تامسون و همکاران[۱۰] (۲۰۰۵) نیز به بررسی  رابطه احساسی بین برند و مشتری پرداخته اند.  کارول و آهویا (۲۰۰۶)  تحقیقاتی را در خصوص محبوبیت برند  انجام دادند.  شیمپ و مادن (۱۹۹۸) رابطه مشتری- شی ء، را به هشت گروه  بر اساس مراحل  سه جز اصلی  تئوری عشق استرنبرگ تقسیم کردند که این هشت گروه عبارتند از : بدون عشق، عشق داشتن، شیفتگی، کارکردگرایی، نیاز منع شده، سودگرایی، نیاز ضعیف، وفاداری.

آهویا در مطالعات خود در ۱۹۹۳ اصل فیلوپراژی را تشریح نمود که بیان کننده عشق پذیری مشتریان در خصوص محصولات مصرفیشان است. محبوبیت آنچنان که در تعریف این عبارت آمده است، تنها یک احساس از سوی یک فرد نیست. محبوبیت در شی گرایی می تواند به یک ایده، کار و یا مانند نواختن موسیقی و یا خرید کردن و یا اشیای شخصی مانند خودرو یا کامپیوتر شخصی هم باشد.

[۱] Albert et al.

[۲] Patwardham and Balasubramanian

[۳] Duncan

[۴] Mcqueen et al.

[۵] Chadoury

[۶] Rabins

[۷] Shimp and Madden

[۸] Philopragia

[۹] Vang et al.

[۱۰] Tanson et al.

 متن فوق تکه ای از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

 پایان نامه

متن کامل



لینک بالا اشتباه است

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید

       
:: بازدید از این مطلب : 439
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : admin

قدرت اجتماعی برند و تاثیرات آن بر مصرف کننده

ارزش اجتماعی برند موضوعی است که به تازگی به عنوان معیاری برای سنجش قدرت برندها پیشنهاد شده و در طی دهه‌ اخیر شکل گرفته و تکامل یافته است. با این حال مطالعات انجام شده در زمینه ارزش اجتماعی برند بسیار انگشت‌ شمار بوده و تاکنون موافقت عمومی ‌در مورد چگونگی اندازه‌گیری آن و این‌که چه سازه‌هایی باید در فرایند اندازه‌گیری آن شامل شوند، به وجود نیامده است. فکر در مورد برندی که دارای فرهنگ خاص خود می‌باشد به معنای غلبه بر دیدگاه خشک نسبت به بازار برای بهبود تصویر ذهنی پیچیده‌تری از برند است، نقشی که نه تنها پدیده‌ای اجتماعی است بلکه بهبود دهنده پدیده‌های جدیدی می‌باشد. برندهایی که قادرند در درون خود یک فرهنگ را خلق نمایند، می‌توانند رویدادها را هم به عنوان بازیگر و هم به عنوان تماشاگر تغییر اجتماعی تحت تأثیر قرار دهند. چنانچه بتوان بحث‌هایی که در مورد برند صورت می‌گیرد را به نحو مطلوبی مدیریت کرد، امکان افزایش ارزش اجتماعی آن بیشتر می‌شود. براساس تحقیقات مؤسسه سوشیاجیلیتی، پنج عامل کلیدی که شامل عامه‌ پسند بودن (برخورداری از یک موقعیت اجتماعی مطلوب)، قابل قبول بودن (تمایل به شنیدن در مورد آن و بررسی آن)، تعامل (درگیری و مشارکت منظم و سازگار)، دسترسی به شبکه مشتریان (مخاطبان واقعی و بالقوه نسبتاً زیاد) و اعتماد (برخورداری از نفوذ و اقتدار در جامعه) به عملکرد اجتماعی برند کمک می‌کند (بیکر[۱]، ۲۰۰۲).

از سوی دیگر ارزش نهفته در یک برند اغلب مربوط به ذهنیت و برداشت ویژه از یک مضمون کاربردی می باشد که مشتری را جذب می نماید، در این پژوهش قدرت اجتماعی برند را به عنوان ذهنیت و برداشتی که مشتریان در فرآیند تصمیم به خرید می توانند در مورد ویژگی های برند داشته باشند، در نظر گرفته می شود (حیدرزاده و همکاران، ۱۳۹۱ : ۲).

یک برند زمانی دارای قدرت است که بتواند رفتار مصرف کنندگانی که به آن برند می نگرند را تحت تاثیر قرار داده و به شکل عادی ترجیحات، گرایشات و رفتار خرید برای آن برند را تکراری و روزمره نماید. امروزه برند  جزء مهم و لاینفک در استراتژی بازاریابی است ( موتمنی و شاهرخی، ۱۳۷۹) و بازاریابی برندها در قلب تجارت قرار دارد  و بسیاری از بهترین شرکت های معروف جهان مانند پراکتر اند گمبل[۲] و مارس در حول برند خود ساختار بندی می شوند ( بیکر و همکاران[۳]، ۲۰۰۲).  ارزش نهفته در یک برند اغلب مربوط به ذهنیت و برداشت  ویژه از یک مضمون کاربردی می باشد  که مشتری را جذب می نماید ، مثلا جلوگیری از حمله قلبی می تواند دلیلی برای خریدن یک دارو باشد ( آکر، ۱۹۹۱).  ذهنیت  از برند، مجموعه ای از برداشت های برند است که به گونه معناداری در ذهن مصرف کننده  سازماندهی شده اند (دین[۴]، ۲۰۰۴) و برداشت از برند هر چیز دوست داشتنی  از یک برند که در شکل گیری ذهنیت از برند کمک نماید ( جیمز[۵]، ۲۰۰۵) و یا هر آنچه که از برند در ذهن تداعی می شود (لاو و لمب[۶]، ۲۰۰۰).  برداشت های برند از این جهت که چگونه نیاز مشتری را برآورده می سازند، هم مفهوم را می رسانند  و هم معنی محصول را. بنابراین یکی از مفاهیمی که بتوان  از طریق آن در بازاریابی مدرن  موفق عمل کرد  و بین برند شرکت و رقبا تمایز ایجاد نمود، تمرکز بر قدرت اجتماعی برند به عنوان ذهنیت و برداشتی که مصرف کنندگان  در فرایند تصمیم به خرید می توانند در مورد ویژگی های آن برند داشته باشند، می باشد. قدرت مکررا به عنوان مفهومی مرکزی  برای درک ماهیتی  انسانی به طور کلی مورد بررسی قرار گرفته است.

در بازاریابی محققان قدرت را به عنوان یک عامل تعیین کننده در معاملات حق امتیاز (گاسکی[۷]، ۱۹۸۴)، یک عامل برای تعارض میان اعضای کانال (لوش[۸]، ۱۹۷۶)، یک عامل تاثیر گذار در روابط بین مدیران فروش و پرسنل فروش (اسکینر و همکاران، ۱۹۸۴)، و یک عنصر مهم در تبلیغات (سولیوان و کانر[۹]، ۱۹۸۵)، به شمار می برند. نکته مهم این است که برندها نه در مفهوم تحت اللفظی که دردرک مفهوم نگرشی بر مصرف کنندگان اعمال قدرت می کنند. زمانی که افراد از میان سایر مشخصات و روابط ، بر اساس روابط برند – مصرف کننده خود  ، قدرت را به برند انتساب می دهند. در مورد قدرت برند محققان از تئوری نفوذ اجتماعی مدد گرفته تا مفهوم قدرت برند را تعریف کنند.  قدرت اجتماعی برند مفهومی ادراکی است  به این معنا که در ذهن مصرف کنندگان یک برند جای دارد  و چشم اندازی از قدرت به عنوان یک ویژگی می باشد که در آن قدرت برند بر اساس برداشت های مصرف کنندگان از برند است نه از مشخصات ذاتی و مطلق آن ( اسکینر و همکاران، ۲۰۰۹). با عنایت به تمامی مطالب اشاره شده می توان گفت که قدرت اجتماعی برند میزان ارزش ویژه برند درک شده از سوی مصرف کنندگان و تاثیرگذاری بر رفتار مصرف کنندگان با این نمود که مصرف کنندگان چیزی را انجام دهند که در غیر اینصورت انجام نمی دادند ، تعریف می شود (اسکینر، ۲۰۰۹). می توان نمای شماتیک زیر را هم برای این مفهوم نمایش داد:

 

 

فرنچ و ریون[۱۰] (۱۹۹۵)چند پایگاه قدرت اجتماعی برای برند تعریف می کنند که به صورت زیر می باشند:

  • قدرت اجتماعی جذابیت برند

تصور حاصل از توانایی لازم برای تامین آنچه مالکیتش مورد علاقه مشتریان است ، قدرت جذابیت اجتماعی برند نامیده می شود (هرسی و همکاران، ۲۰۰۷: ۲۱۱). این قدرت بر تاثیر گذاری بر رفتار مصرف کننده از طریق برداشتهای مبتنی بر اینکه برند می تواند سبب پیامدهای مثبت برای فرد شود، تاکید دارد.  پیامدهای مثبت در این حالت اشاره به پاداش های ذاتی دارد که برند می تواند به مصرف کننده ها ارائه کند. مثل رضایت ، حس موفقیت، حس مقبولیت، موقعیت اجتماعی برداشت شده بالاتر و … (کروسنو و همکاران[۱۱]، ۲۰۰۹).  شدت قدرت جذابیت اجتماعی برند مشروط و وابسته به توانایی آن در سبب پاداش دادن و نیز ارزشی است که مصرف کننده برای آن پاداشها قایل می شود.  این اظهار نظر مطابق با اظهار نظر وروم[۱۲] (۱۹۶۴) است که به عنوان یک شاخص انگیزش  و رفتار شغلی استفاده شده است. بر طبق این تئوری سطح تلاش یک فرد حداقل انتظار یک پیامد و ظرفیت آن پیامد است. اگر فردی ظرفیت هیچ پیامدی را نداشته باشد یا پیامد مربوطه را نامطلوب بداند، نتیجه انگیزش صفر خواهد بود  و بنابراین تلاشی انجام نخواهد داد ( بهلینگ و استارک[۱۳]، ۱۹۷۳).  زمانی که انتظار پاداش داده شده توسط یک برند پایین است، برند نباید قدرت اجتماعی جذابیت زیادی داشته باشد. اما زمانی که انتظار پاداش داده شده بالاست ،  ظرفیت وابسته به آن پاداش باید تعیین کننده قدرت جذابیت اجتماعی آن برند باشد. حس جذابیت بالای برند با حس رضایت بالای مشتری همراه است .

  • قدرت اجتماعی مشروعیت برند

این قدرت بر توانایی تاثیرگذاری برند بر رفتار مصرف کننده از طریق سهم بازار  و شهرت و قدمتش در صنعت مربوطه تاکید دارد. بر طبق تئوری خطر دوگانه، مصرف کنندگان برندهای با سهم بازار بالا را بر برندهای با سهم بازار کمتر به دلیل برداشتهای آنان مبنی بر اینکه باید برند با سهم بازاری بالا را به خاطر برخی ارزشهای درونی سازی شده خریداری نمایند ترجیح می دهند ( کادهاری و هالبروک[۱۴]، ۲۰۰۱). سهم بازار عبارت است از قابلیت بهره برداری با استفاده یک شرکت از تصویر برند در بازار (بست و همکاران[۱۵]، ۲۰۰۷ : ۳۴۷). شاخص دیگر قدرت مشروعیت اجتماعی برند  شهرت آن است.  ورگین و کورون فله (۱۹۹۸)  نشان دادند که عملکرد مثبت یک شرکت ارتباط مستقیمی با شهرت آن دارد .  دلیل اینکه شهرت شرکتی مستقیما منتهی به عملکرد آن می شود تمایل مصرف کنندگان به خرید محصولات و خدمات فعلی شرکت و قبول عرضه های جدید از آن می باشد (ویرجین و همکاران[۱۶]، ۱۹۹۸ : ۳۹). چادهری نیز رابطه مثبت و معناداری بین شهرت برند و فروش برند، سهم بازار و قیمت نسبی یافته است. این مطالعه نشان داده است که رابطه بین شهرت برند و و عملکرد برند تابعی از برداشت مصرف کننده مبنی بر این است که او به دلیل  برخی ارزشهای درونی سازی شده و ملکه ذهن گشته باید برندهای با شهرت بیشتر را خریداری نماید . اشاره به این نکته بسیار مهم است که  شهرت برند می تواند از نظر قدرت و ظرفیت تفاوت داشته باشد

[۱] Baker

[۲] P & G

[۳] Baker et al.

[۴] Dean

[۵] James

[۶] Low and Lamb

[۷] Gaski

[۸] Lush

[۹] Solliwan and Connor

[۱۰] French and Raven

[۱۱] Crrosno et al.

[۱۲] Weroem

[۱۳] Behling and Starke

[۱۴] Chaudhuri and Hallbrook

[۱۵] Best et al.

[۱۶] Virjin et al.

 متن فوق تکه ای از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

 پایان نامه

متن کامل



لینک بالا اشتباه است

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید

       
:: بازدید از این مطلب : 579
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : admin

دانشگاه آزاد اسلامی
واحد تهران جنوب
دانشکده تحصیلات تکمیلی
” M.SC” پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشد
مهندسی برق – قدرت
عنوان:
برنامه ریزی سیستم های قدرت در محیط تجدید ساختار یافته

برای رعایت حریم خصوصی اسامی استاد راهنما،استاد مشاور و نگارنده درج نمی شود

تکه هایی از متن به عنوان نمونه :

(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

چکیده

یک سیستم قدرت معمولاً به چند زیر سیستم تولید، انتقال و توزیع تقسیم می شود . در یک سیستم قدرت مجتمع عمودی، این زیر سیستم ها اغلب در مالکیت یک شرکت هستند . تجدید ساختار، یک ساختار جدید در سیستم قدرت برق مدرن است که تجهیزات انتقال و تولید می توانند صاحبان متفاوت داشته باشند و مصرف کنندگان بالقوه یک دامنه گسترده ای از نظر انتخاب تامین کنندگان برق بر اساس هزینه و قابلیت اطمینان داشته باشند.

با توجه به بحث تجدید ساختار در این پروژه ، مفاهیم و اصول اولیه تجدید ساختار ، مرور ی بر ارزیابی قابلیت اطمینان سیستم های قدرت و روش های برنامه ریزی سیستم های قدرت در محیط های تجدید ساختار یافته بیان شده است. به دلیل رقابتی بودن محیط جدید ، چندین معیار و روش در مورد برنامه ریزی سیستم های قدرت بیان شده است. در ابتدا برنامه ریزی بر اساس شاخص های قابلیت اطمینان برر سی شده است که اثر تسهیلات تولید در سیستم تجدید ساختار یافته، بر قابلیت اطمینان مصرف کننده ها تخمین زده می شود . در یک محیط رقابتی، شبکه انتقال نیز باید برای همه شرکت کنندگان در بازار امکان دسترسی آزاد به منظور خرید و فروش برق را فراهم نماید. لذا در ادامه، روشی مبتنی بر محاسبه LMP در خصوص توسعه شبکه انتقال بیان شده است. در نهایت برنامه ریزی توسعه انتقال در محیط های رقابتی با اصلاح روشهای مرسوم در محیط انحصاری برای یک سیستم تست 6 باسه (سیستم Garver) مطرح شده است .استراتژی پیشنهادی، بر این مبنا است که اولاً یک بازار (تا حد امکان ) رقابتی کامل ایجاد شود و ثانیاً کمترین هزینه سرمایه گذاری ممکن را داشته باشد.

فصل اول

کلیات

1-1- هدف

یک سیستم قدرت معمولاً به چند زیر سیستم تولید، انتقال و توزیع تقسیم می شود . در یک سیستم قدرت مجتمع به طور عمودی، این زیر سیستم ها بوسیله یک شرکت مالکیت می شوند. در این مورد یک طراح سیستم قدرت نسبتاً به آسانی می تواند به همه اطلاعات مورد نیاز دسترسی یابد و تصمیم می گیرد که جهت در نظر گرفتن رشد بار همراه با قابلیت اطمینان مورد نظر، چه هنگام و در کجا تولید را اضافه کند یا خط و پست را تقویت کند و مصرف کنندگان نیز در خصوص خرید برقشان حق انتخاب چندانی ندارند.

تجدید ساختار ، یک ساختار جدید در سیستم قدرت برق مدرن است که تجهیزات انتقال و تولید می توانند صاحبان متفاوت داشته باشند و مصرف کنندگان بالقوه یک رنج وسیع از نظر انتخاب تامین کنندگان برق بر اساس هزینه و قابلیت اطمینان داشته باشند. دسترس پذیری یا عدم دسترس پذیری نه تنها به نوسانات در قدرت دیمان دی بستگی دارد بلکه همچنین به رقابت بین مالکان مختلف تولید نیز بستگی دارد . این شرایط جدید باعث می شود که امکان دستیابی به قابلیت اطمینان سیستم مشکل باشد به خصوص برای طراحان شرکت ، تعیین کردن اینکه بهترین پیشنهاد و قابلیت اطمینان چقدر باشد تا رضایت مشتریا ن مختلف را جلب کند . همچنین برای مصرف کننده ها نیز مشک ل است تا بهترین شرکت را از بین تامین کنندگان برق برای دریافت بهترین هزینه و قابلیت اطمینان انتخاب کنند.

شبکه انتقال نیز در بازار برق رقابتی نقش مهمی ایفا می کند. در یک محیط رقابتی ، شبکه انتقال باید برای همه شرکت کنندگان در بازار امکان دسترسی یکسان ر ا به منظور خرید و فروش برق فراهم نماید. به عبارت دیگر شبکه انتقال بایستی میدان مناسبی برای رقابت در بازار برق ایجاد کند. مدل های ارائه شده ، عمدت اً برای سیستم های قدرت در محیط انحصاری می باشند. بدیهی است این روش ها برای محیط های بازار رقابتی مناسب نیستند و بر اساس حداقل سازی هزینه ها و رعایت قیود فنی فرمول بندی می شوند، در محیط های انحصاری چون هزینه تولید هر یک از واحدها مشخص است بار به گونه ای بین واحدها تقسیم می شود که کمترین هزینه بهر ه برداری را داشته باشد. ولی در محیط های رقابتی میزان تولید هر واحد توسط آن واحد تولیدی و با توجه به قیمتهای پیشنهادی خرید و فروش بازار مشخص می شود که به عوامل متعددی بستگی دارد و قابل پیش بینی نیست.

اگر ساختار شبکه انتقال از استحکام مناسبی بر خو ردار باشد پیشنهاد دهندگان قیمتها ، از نقاط دور و نزدیک در خرید و فروش انرژی به رقابت با یکدیگر می پردازند و بدین وسیله از اعمال قدرت بازار توسط برخی از شرکت کنندگان که به صورت افزایش قیمت برق به دلیل ایجاد تراکم در شبکه انتقال بروز می کند ، جلوگیری می شود. لذا مسئله برنامه ریزی تو سعه انتقال در سیستم های قدرت تجدید ساختار شده، مورد توجه قرار گرفته است.

برای دانلود متن کامل پایان نامه اینجا کلیک کنید.



لینک بالا اشتباه است

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید

       
:: بازدید از این مطلب : 558
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : admin

تبلیغات دهان به دهان  در مورد برند

عبارت تبلیغات شفاهی یا گفته های شفاهی مصرف کنندگان در مورد برند اولین بار توسط «ویلیام وایت» حدود ۴۰ سال پیش طی یک مطالعه کلاسیک بازاریابی در مجله فورچون منتشر شد. اگر چه مطالعه شبکه های اجتماعی در جامعه شناسی به طور مفصل مورد بحث قرار گرفته، اما در سالهای اخیر به دلیل مکشوف شدن اثرات بارز آن بر رفتار مصرف کننده مورد توجه پژوهشگران بازاریابی قرار گرفته است (موون[۱]، ۱۹۹۶ : ۳۵۴). اولیری و شیهان  [۲] (۲۰۱۳) تبلیغات شفاهی را فرایند رد و بدل شدن اطلاعات ، بویژه معرفی محصولات و خدمات بطور غیررسمی ما بین دو نفر تعریف می نمایند. اصطلاح تبلیغات شفاهی برای توصیف ارتباطات شفاهی (خواه مثبت یا منفی) در بین گروههایی مثل ارائه دهندگان محصول، کارشناسان مستقل، خانواده و دوستان و مشتریان واقعی و بالقوه به کار می رود. اگر چه هر سه این گروهها ممکن است درگیر با تبلیغات شفاهی گردند، ولی تحقیقات بیشتر روی مشتریان واقعی و بالقوه تمرکز یافته است ( بانرجی و همکاران[۳]، ۲۰۰۰ : ۷).

آرندتز (۱۹۶۷) تبلیغات شفاهی را این گونه تعریف کرده است: ارتباط رو در روی بین یک دریافت کننده و پیام دهنده ای که،شخص دریافت کننده درباره نام و نشان، محصول و یا یک خدمت اطلاعاتی را از کانال های غیر تجاری دریافت می کند. این تعریف دارای دو نکته ویژه و قابل تامل است. اول اینکه این تعریف مستلزم تماس شفاهی و رو در روی بین دریافت کننده و پیام دهنده است، که به نظر می رسد نیاز به تطبیق و به روز سازی در مواردی از جمله ارتباطات الکترونیک را دارد (اتاقهای گپ زنی و گفت گو). چرا که امروزه اینترنت به عنوان یک منبع مهم برای توصیه ها و شکایات افراد رشد پیدا کرده است. به همین دلیل نامه ها، دورنگار و پیام الکترونیک نیز می توانند فرصتهایی را برای تبلیغات شفاهی به نمایش گذارند. بنابراین، ممکن است اینگونه صحبتها و گفت گوها رودررو نباشند. دوم اینکه پیام گیرنده چنین استنباط کند که پیام دهنده ارتباطی با کالا یا خدمت مورد بحث ندارد. با مد نظر قرار دادن نکات فوق می توان تبلیغات شفاهی را چنین تعریف کرد: هر نوع ارتباطات بین افراد درباره محصولات و خدمات به گونه ای که دریافت کننده، پیام دهنده را بی طرف و بی نظر قلمداد کند.

تبلیغات شفاهی می تواند از نقطه نظر سه اصطلاح «جهت»، «ظرفیت» و «حجم» نیز توصیف گردد. «جهت» به مفهوم ورود تبلیغات شفاهی در فرایند تصمیم گیری، یا فرایند نتایج خرید است. «ظرفیت» می تواند مثبت و یا منفی باشد و بالاخره «حجم» آن نیز به تعداد افرادی بستگی دارد که پیام را دریافت کرده باشند.  ورود تبلیغات شفاهی در فرایند تصمیم گیری زمانی که محصول دارای ویژگیهای فنی است نسبت به زمانی که محصول به آسانی قابل ارزیابی است بیشتر صورت می پذیرد و مصرف کنندگان برای کاهش ریسک خود به دنبال توصیه ها و منابع ورودی آن هستند.

تاثیر گفته های شفاهی بر روی رفتار، ترجیحات و انتخاب مصرف کنندگان ، از زمان اولین مطالعه ای که بیش از نیم قرن پیش توسط کاتزولارسفیلد[۴] (۱۹۵۵)انجام شد، مورد توجه بسیاری از تحقیقات دانشگاهی بوده است. محققان دیگر اهمیت گفته های شفاهی را  به عنوان محرک کلیدی فروش شرکت تایید نموده اند. محققانی هم اهمیت گفته های شفاهی را از منظر ارزیابی فروش منطقه ای ارزیابی نموده اند (مایزلین و گودس[۵]، ۲۰۰۷).

تبلیغات شفاهی با فرایند انتقال اطلاعات از یک شخص به دیگران از طریق ارتباطات شفاهی سر و کار دارد و در فعالیتهای بازاریابی که بوسیله سازمانهای مختلف انجام می شود، به موضوع بسیار مهمی تبدیل شده است. سودرلاند[۶] (۱۹۹۸) گفته های شفاهی را حدی تعریف کرده که یک مصرف کننده  دوستان، همکاران و آشنایان خود را در مورد اتفاقاتی که سطح خاصی از رضایت برای او ایجاد کرده است، مطلع می نماید. هریسون و والکر[۷] (۲۰۰۱) گفته های شفاهی را به عنوان اخبار غیر رسمی، فرد به فرد در مورد یک برند ، محصول، سازمان و یا خدمت معرفی نموده  که بین یک پیام دهنده غیر تجاری و دریافت کننده پیام یا مصرف کننده اتفاق می افتد. که این شکل از ارتباطات دارای تاثیر بسیار زیادی بر انتخاب مصرف کننده نسبت به دیگر روشهاست. دیک و بازو[۸] (۱۹۹۴) نشان دادند گفته های شفاهی مثبت یکی از نشانه های تعهد است. تعهد به عنوان نوعی از وابستگی ، منجر به رفتارهای پیش رونده مصرف کنندگان  می شود، به ویژه زمانی که مصرف کنندگان تعهد احساسی به برند پیدا کنند، خودشان را با ارزشها و دیدگاههای برند هویت سازی کرده و به نوبه خود به رشد برند کمک می کنند. در نتیجه رفتارهای  پیش رونده ای مانند گفته های شفاهی مثبت در این مورد را از خود نشان می دهند ( هور و همکاران[۹]، ۲۰۱۱). سایر تحقیقات استدلال می کنند که تعهد احساسی ، روابط دو طرفه سودمندی را توسعه و حفظ می کند ( کئونگ[۱۰]، ۲۰۰۶).

۲-۳- پیشینه مطالعاتی

۲-۳-۱- مطالعات خارجی

  • دپلسماکر و همکاران[۱۱] (۲۰۱۳) در تحقیقی با عنوان ” مصرف شیرهای طعم دار در بین کودکان،
    تاثیر باورها وارتباطات احساسی با تجارت”، در ابتدا اذعان نموده اند که اگرچه شیر و محصولات لبنی به عنوان بخش مهمی از رژیم غذایی یک کودک دیده می شود، اما طبق آمار مصرف این محصول در کودکان رو به کاهش است. در نتیجه هدف از این مطالعه بررسی مصرف شیر طعم دار در میان ۵۱۳ کودک بلژیکی بین سنین ۸ و ۱۳ سال بوده است. علاوه بر این، ارتباط بین مارک های شیر طعم دار و احساسات کودکان نیز مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج حاصل از تحقیق نشان داده است که کودکان مصرف شیر طعم دار را نسبت به شیر ساده ترجیح می دهند و این مصرف به صورت خود انتخابی از سوی کودکان بوده و پدر و مادر نیز به حصول اطمینان از در دسترس بودن این محصولات می پردازند. کودکان مصرف شیر طعم دار را به شیر ساده، هر چند که تصور می شود شیر ساده سالمتر است،ترجیح می دهند. در نتایج همبستگی بین آگاهی از نام تجاری و مصرف شیر طعم دار یافت شده است و وابستگی عاطفی کودکان به برندهای شیر طعم دار به گروه های مختلف بر اساس میزان توجهشان به یک  نوع از احساسات (یعنی مثبت یا  منفی ) طبقه بندی می شود. این مطالعه نشان داده است  که طعم یک عامل مهم در مصرف شیر های طعم دار توسط کودکان است و ارتباط قوی بین مارک ها و احساسات کودکان نیز به اثبات رسیده است. در نتیجه، طعم و مزه باید برای کودکان جذاب باشد، اما به همان اندازه مهم است که کودکان ارتباط نام تجاری با احساسات مثبت به عنوان یک اولویت بالاتر را داشته باشند .

[۱] Moven

[۲] Oliry and Sheyhan

[۳] Banerjee et al.

[۴] Katzolarsfild

[۵] Mysline and Godes

[۶] Suderland

[۷] Harison and Walker

[۸] Dick and Bazou

[۹] Hur et al.

[۱۰] Keong

[۱۱] De-Pelsmaeker et al.

 متن فوق تکه ای از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

 پایان نامه

متن کامل

 



لینک بالا اشتباه است

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید

       
:: بازدید از این مطلب : 471
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : admin

دانشگاه آزاد اسلامی
واحد تهران جنوب
دانشکده تحصیلات تکمیلی
“M.Sc” سمینار برای دریافت درجه کارشناسی ارشد
مهندسی برق – قدرت
عنوان :
بررسی شاخص های پایداری ولتاژ در سیستم های قدرت

برای رعایت حریم خصوصی اسامی استاد راهنما،استاد مشاور و نگارنده درج نمی شود

تکه هایی از متن به عنوان نمونه :

(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

چکیده:

پدیده ناپایداری ولتاژ از دهه های آغازین قرن بیستم و با رشد صنعت برق مورد توجه محققان، علاقه مند در این زمینه قرار گرفت و در طول دهه های گذشته روشهایی برای تشخیص این پدیده و جلوگیری از آن ارائه شده است. از طرف دیگر در شبکه های امروزی به دلیل رشد کم سیستمهای قدرت در برابر افزایش مصرف و از طرفی حرکت به سمت سیستمهای تجدید ساختار یافته، سبب افزایش فشار بر سیستمهای قدرت شده است بنابراین یکی از مهمترین دغدغه های صنعت برق بحث پایداری ولتاژ میباشد. این نکته باعث شده تا بار دیگر نظر محققان به این مسئله جلب شود. و باعث ارائه روشهای تازه ای برای تشخیص پدیده ناپایداری ولتاژ گردیده است که پیچیدگی و محاسبات زیاد روشهای گذشته را نداشته و کارکرد قابل قبولی در نتیجه های بدست آمده از آنها دیده میشود. بنابراین در این پایان نامه به کمک تعدادی از این روشها به بررسی تشخیص پدیده ناپایداری ولتاژ پرداخته خواهد شد.و در مواردی کارکرد آنها بهبود داده خواهد شد.

روشهای بررسی شده در این پایان نامه به دو دسته شاخصهای شین و شاخصهای خط تقسیم شده و در یک شبکه استاندارد پیاده سازی خواهند شد. از آنجا که پدیده ناپایداری ولتاژ بطور عمده مربوط به ناحیه های بار بوده و به مشخصه بار بستگی دارد خواهیم دید که شاخصهای شین نسبت به شاخص های خط دارای کارکرد بهتری هستند و پاسخ بدست آمده از آنها از دقت بیشتری برخوردار است. از بین شاخصهای شین شاخص VSLBI و ZL/Zs دارای کارکرد بهتری هستند و در هردو حالت اغتشاش کوچک و بزرگ به خوبی جواب خواهند داد. هرچند این شاخصها در بارهای وابسته به ولتاژ به درستی کار نخواهند کرد اما پس از بهبود آنها توسط روشهای پیشنهادی به پاسخهای خوبی خواهند رسید. البته دیگر شاخصهای شین بررسی شده نیز تا حدودی درست جواب خواهند داد. اما در برخی حالتها ایرادهایی دیده میشود که باعث شده کارکرد کلی آنها همچون دو شاخص پیشین نباشد.

از بین شاخصهای خط، شاخص LQP در هر دو حالت اغتشاش کوچک و بزرگ جوابهای بهتری نسبت به دیگر شاخصها از خود نشان خواهند داد. البته شاخصهای FVSI و Lmn هم دقت خوبی دارند اما در مقایسه با LQP  با مقداری خطا پاسخ خواهند داد.

مقدمه:

پایداری سیستم قدرت از دهه های آغازین قرن گذشته به عنوان یک مسئله مهم در امنیت بهره برداری از سیستمهای قدرت، شناخته شده و مورد توجه قرار گرفته است. بسیاری از خاموشی های سراسری که در شبکه های قدرت مختلف دنیا رخ داده است، به دلیل ناپایداری سیستم قدرت بوده و توجه بسیاری از صنایع و شرکت های برق را به این مساله معطوف نموده است. گسترش سیستم های قدرت به دنبال افزایش خطوط ارتباطی و ایجاد شبکه های به هم پیوسته، استفاده از تکنولوژی های جدید در کنترل و حفاظت شبکه و افزایش میزان تقاضا و به دنبال آن بهره برداری از سیستم با حاشیه پایداری کم، به خصوص در سیستم های تجدید ساختار یافته، انواع مختلف ناپایداری ها در سیست مهای قدرت به همراه داشته است. به عنوان مثال، پایداری ولتاژ، پایداری فرکانس و نوسانات بین ناحیه ای بیش از گذشته دغدغه مهندسین سیستم های قدرت را برانگیخته است. بنابراین فهم و درک صحیح از انواع ناپایداری ها و چگونگی به وقوع پیوستن آنها جهت طراحی و بهره برداری سیستم های قدرت، بسیار ضروری است.

همان گونه که بیان گردید، یکی از انواع ناپایداری ها در شبکه های قدرت، ناپایداری ولتاژ است. در سال های اخیر با توجه به رشد میزان مصرف و هزینه بالای احداث نیروگاه ها و خطوط انتقال، به ویژه در سیستم های تجدید ساختار یافته، بعضاً بهره برداری شبکه های قدرت تا نزدیکی حداکثر ظرفیت نیروگاه ها و خطوط شبکه انجام می گیرد که در نتیجه شبکه تحت فشار زیادی قرار گرفته و از لحاظ ولتاژی دچار مشکل خواهد شد. وقوع خاموشی های سراسری اخیر در برخی شبکه های قدرت مهم دنیا مانند فروپاشی ولتاژ در کشور شیلی و فروپاشی شبکه شمال شرق آمریکا و کانادا در آگوست سال 2003 و فروپاشی شبکه قدرت جنوب ایتالیا در سپتامبر سال 2003 گویای این مطلب می باشند. به همین دلیل، بحث ناپایداری ولتاژ در سال های اخیر بسیار مورد توجه قرار گرفته است. از طرف دیگر همانطور که می دانید سیستم های قدرت قسمت زیادی از انرژی مورد نیاز ما را فراهم می کنند هنگامی که سیستم قدرت دچارناپایداری و فروپاشی شود دیگر سیستم های مهم همچون سیستم های حمل و نقل الکتریکی، چراغ راهنماها و سیستم های امنیتی و سیستم آب رسانی شهری و غیره هم دچار مشکل خواهند شد در نتیجه فروپاشی سیستم های قدرت باعث بروز مشکلات بزرگی میشود که اهمیت توجه به این موضوع را نشان می دهد.

در کشور ما نیز، با توجه به افزایش میزان مصرف و هزینه بالای احداث خطوط و نیروگاه های جدید، به ناچار بایستی در آینده ای نه چندان دور، بهره برداری از شبکه در ظرفیت بالاتر انجام گیرد. در نتیجه در این پایان نامه به بررسی روش های تشخیص پدیده ناپایداری ولتاژ پرداخته خواهد شد.

در فصل اول پس از بیان مفاهیم اساسی مربوط به پایداری ولتاژ، چگونگی استفاده از منحنی ها P-V و V-Q به عنوان روشی برای تحلیل استاتیکی شبکه از لحاظ پایداری ولتاژ مورد بررسی قرار می گیرد و تاثیر پارامترهای گوناگون شبکه بر روی پایداری گفته خواهند شد.

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.



لینک بالا اشتباه است

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید

       
:: بازدید از این مطلب : 482
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : admin

عوامل موثر بر ایجاد محبوبیت برند در مصرف کنندگان

  • سابقه برند[۱] یا میزان زمان استفاده از برند

میزان زمان استفاده از برند بر میزان محبوبیت برند نزد فرد بسیار موثر است . محققان معتقدند  مصرف کنندگان با سابقه طولانی با نام تجاری ممکن است نه تنها به نام تجاری وفادار، بلکه ممکن است یک احساس مثبت و عشق به آن نشان دهند (فتشرین و کانوی[۲] ، ۲۰۰۸ : ۵). بین وفاداری عاطفی مصرف کنندگان – روشی که برند را احساس می کنند – و ارزش مالی برند برای آنها ارتباط وجود دارد.  وفاداری مصرف کننده اغلب به رشد یک شرکت ترجمه می شود  و با وجود این ، مبانی وفاداری مصرف کننده هنوز به عنوان چالش بزرگی برای بسیاری از شرکت‌ها باقی مانده است. وفاداری عاطفی، از طریق شواهد محکم  و مبتنی بر ارزش ، همه گیر و پایدار از طریق مشتری ثابت می گردد که شامل تجزیه کلی مصرف کننده از یک برند است. برندگزاری عاطفی، تجربه ای استثنایی به مصرف کنندگان می دهد که آنها می‌توانند به جای رضایت صرف از برند ، از آن لذت ببرند (هوانگ، ۲۰۰۸). زایونک[۳] (۱۹۸۰) با ارائه یک روش جدید تحت عنوان روش تجربه ای نشان داد که مصرف ، ارائه کننده یک تجربه است و بنابراین طیفی از واکنشهای عاطفی را مانند احساسات ، شور و شوق ، عواطف و … را در بر می‌گیرد.

  • رضایت مصرف کنندگان از برند

رضایتمندی مصرف‌کننده را می‌توان دستیابی مشتری به هدفی که قبلا پیش‌بینی می‌کرده، تعریف کرد، یعنی رسیدن مصرف‌کننده به محصولات و خدماتی که از قبل در ذهن داشته است، یعنی تصور ذهنی مصرف کننده از فروشگاه توسط عملکرد آن فروشگاه ارزیابی می‌گردد. رضایت مصرف کننده یکی از پایه‌ای‌ترین مفاهیم ارزیابی است که در خیلی از کسب و کارها دنبال می‌شود. رضایتمندی مصرف‌کنندگان مرتبا به صورت ادواری یا پس از هر تعریف ساختاری، اندازه گیری می‌شود. رضایت مصرف‌کنندگان پاسخی در ارتباط با تمرکز ویژه روی انتظارات از توسعه و تجربه استفاده از خدمت یا مصرف و غیره است. در تعاریف عملیاتی بیشتر به‌ این نکته توجه شده است که برداشت مصرف‌کنندگان از رضایت در چارچوب انتظارات وی شکل می‌گیرد. در حقیقت وقتی یک مشتری پس از انجام یک خرید یا مصرف یک کالا یا خدمت، آن کالا یا خدمت را با کیفیت دانست، در واقع او از خرید خود راضی است. یعنی رضایتمندی مصرف‌کنندگان عبارت است از برابری میان انتظارات و برداشت‌ها، از ‌این رو تاکید می‌شود باید فراتر از انتظارات مشتریان فکر کرد. در حقیقت کلید رضایتمندی مصرف‌کنندگان آن است که خدماتی با کیفیت فراتر از انتظارات مشتری ارائه گردد.

زمانی که یک مصرف کننده به یک برند از لحاظ احساسی وابسته می شود، به احتمال زیاد از آن برند رضایت دارد و این رضایت به نوبه خود مبنایی برای وابستگی های بیشتر فراهم می ‌آورد. علیرغم این ارتباط رضایتمندی و وابستگی احساسی به برند مترادف نیستند ( کیم[۴]، ۲۰۰۷). بر اساس تحقیقات انجام شده توسط کارول و آهوویا وابستگی عاطفی به برند احساسات هیجانی و پر حرارت یک فرد نسبت به یک برند است. مطابق نظر این محققان رضایت پیش زمینه وابستگی عاطفی و عشق به برند است و بیان می کند که نه تماما، بلکه برخی از مصرف کنندگان راضی، وابستگی عاطفی به برند را تجربه می کنند (سارکار[۵]، ۲۰۱۱). بر اساس نتایج این تحقیقات مصرف کنندگان راضی که به برند وابستگی عاطفی پیدا می کنند، انتظار می رود تعهد بیشتری برای خرید مجدد برند داشته  و گفته های شفاهی مثبتی به دیگران انتقال دهند (کارول[۶] و آهوویا، ۲۰۰۶). مطالعاتی که ونگ و همکاران  در مورد موتورسیکلتهای هارلی دیویدسون انجام داده اند حاکی از این بوده است که احساس رضایت از برند باید به مدت طولانی ادامه یابد تا اینکه وابستگی عاطفی یا عشق به برند خطاب شود ( تامسون و همکاران[۷]، ۲۰۰۵).

  • نگرش مصرف کنندگان در مورد برند

از نظر یک مصرف کننده، محصول دارای مجموعه ای از ویژگی هاست. مصرف کنندگان در مورد ویژگی ها و آنچه که مورد توجه قرار می دهند، متفاوت اند و بیشتر به ویژگی هایی توجه می کنند که به نیازهای خاص آنها مربوط است. مصرف کننده، با توجه به خواست ها و نیازهای منحصر به فرد خود، برای ویژگی های مختلف یک محصول اهمیت های متفاوتی قائل است. مجموعه باورهایی که افراد در مورد یک محصول با نام و نشان تجاری خاص دارند تصویر محصول نامیده می شود. (کاتلر و آرمسترانگ[۸]، ۱۳۸۳ : ۲۳۸).   نگرش و باور، به نوبه خود، بر رفتار خریدار اثر می گذارند. نگرش جنبه توصیفی دارد که به صورت نسبی، شیوه ارزشیابی، احساس و تمایل فرد نسبت به یک موضوع یا یک عقیده را مشخص می سازد. تصویر نام و نشان تجاری (تصویر محصول) با نام و نشان تجاری متفاوت است. در واقع نام و نشان تجاری عبارت است از نام، عبارت، اصطلاح، علامت، نشانه، نماد، طرح، یا ترکیبی از این ها که به منظور شناساندن محصولات و خدمات فروشندگان یا گروهی از فروشندگان و متمایز ساختن آنها از محصولات شرکت های رقیب استفاده می شوند (کاتلر، ۱۳۸۳ : ۱۴۰-۱۳۹).

با توجه به اینکه رفتار مصرف کننده، رفتارهایی است که قبل از خرید، حین خرید و پس از خرید از یک محصول یا خدمت از خود نشان می دهد، یک عامل اساسی در پیش بینی و تداوم رفتار مصرف کننده نگرش مصرف کننده در مورد کالا یا خدماتی است که قصد خرید یا استفاده از آنها را دارد و نگرش میزان انفعال  یا احساس موافق یا مخالف نسبت به یک محرک است . در واقع محرکها احساسات عاطفی هستند که مردم پیرامون پدیده ها دارند. باگوزی و داب هولگار[۹] (۲۰۰۲) نشان داده اند  که نگرش ممکن است نقش منحصربفرد و اساسی در شکل گیری تمایلات رفتاری ایفا نماید (تیلور[۱۰]، ۲۰۰۳). بر اساس یافته های باگوزی و داب هولگار مورد قبولترین تعریف از نگرش ، آن را به عنوان یک ارزیابی در نظر می‌گیرد . به عنوان مثال یک تمایل روانشناختی که با ارزیابی یک موضوع با درجه ای از مطلوب یا نامطلوب بودن بیان می شود، نگرش یک موضوع بسیار مرتبط با گرایشات فرد تلقی می شود که به نوبه خود یک پیش بینی کننده منطقی برای رفتار است. همچنین ویلکی[۱۱] (۱۹۸۶)نگرش را به عنوان ” ارزیابی کلی مصرف کننده از برند ” تعریف نموده است. نگرش نسبت به برند اهمیت زیادی دارد. زیرا نگرشها اغلب مبنایی برای رفتار مصرف کننده یعنی انتخاب برند شکل می دهند (برویلس و همکاران[۱۲]، ۲۰۱۱). تاثیر نگرش یک فرد در مورد برند در توضیحات کلر[۱۳] (۲۰۰۳) مشهود است که نگرش مثبت مصرف کنندگان به یک برند ممکن است منجر به دوست داشتن برند از سوی آنها شود  و اینکه حتی ممکن است مصرف کننده احساس کند که با سایر افراد مصرف کننده همان برند دارای نوعی پیوند است.

جزء عاطفی نگرش، واکنشهای احساسی نسبت به یک کالا یا خدمت می باشد.  از آنجا که محصولات بر اساس چارچوب موقعیتی خاص مورد ارزیابی قرار می‌گیرند ، واکنشهای احساسی افراد نسبت به محصول می تواند با تغییر شرایط تغییر نماید.  همچنین به خاطر شیوه های انگیزشی ، شخصیت، تجارب گذشته، گروههای مرجع و شرایط فیزیکی متمایز افراد نسبت به یکدیگر ، ارزیابی آنها از باورهای مشابه متفاوت است (هاوکینز[۱۴]، ۲۰۰۷).

  • دانش مصرف کنندگان در مورد برند

وجهه نام تجاری می تواند نشان دهنده جایگاه نسبتاً بالای موقعیت محصول همراه با یک نام تجاری باشد ( ترونف و همکاران[۱۵]، ۲۰۰۹). چگونگی انجام منحصر به فرد که با نشانهای خاص  یا کیفیت کلی و عملکرد محصول در ارتباط است معیاری کلیدی برای قضاوت در مورد وجهه یک نام تجاری می باشد. باترا و استینکامپ[۱۶] (۲۰۰۳) معتقدند مصرف کنندگان تمایل به درک مصرف نامهای تجاری معتبر به‌ عنوان نشانه ای از وضعیت اجتماعی، ثروت یا قدرت دارند.  از این رو نام های تجاری معتبر بطور غیر مکرر خریداری شده و بطور محکمی با درک از خود فرد و تصویر اجتماعی او ارتباط دارد. با این وجود وجهه نام تجاری به صورتی یکسان بر همه افراد تأثیر گذار نیست به عبارت دیگر، مصرف نام های تجاری معتبر ممکن است براساس قابلیتها متفاوت باشد ( ویگنرون و جانسون[۱۷]، ۱۹۹۹). شاید بتوان گفت که افراد خودآگاه و اجتماعی به اینکه در نظر افراد چگونه باشند توجه کرده ،اهمیت داده و احتمالاً به دنبال خرید نام های تجاری معتبر می باشند.

برای خرید یک کالا، مشتریان اطلاعاتی را جستجو می کنند که این مرحله یکی از مراحل فرایند تصمیم خرید مشتریان نامیده می شود.  این اطلاعات به دو بخش بیرونی و درونی تقسیم می شود. اطلاعات درونی شامل آگاهی از نام و نشان تجاری  و اطلاعات بیرونی شامل رنگ، قیمت، نام و نشان تجاری و ویژگی های ظاهری کالاست. در واقع آگاهی از نام و نشان تجاری عبارت است از توانایی مصرف کنندگان به تشخیص نام و نشان تجاری تحت شرایط مختلف ، به طوریکه به وسیله تشخیص به یاد آوردن عملکرد منعکس می شود ( پارک و استول[۱۸]، ۲۰۰۵). برای مدت طولانی ایجاد آگاهی برند هدف کلیدی مدیریت برند بوده است (اش و همکاران[۱۹]، ۲۰۰۶). در یک تحقیق جامع، فرانز رادولف و همکاران ثابت کرده اند که آگاهی و اطلاع در مورد برند با تاثیری که بر روی رضایت ، تصویر برند و اعتماد برند می گذارد ، موجب وابستگی عاطفی به برند می گردد.

[۱] Brand History

[۲] Fetscherin and Convay

[۳] Zayounk

[۴] Kim

[۵] Sarkar

[۶] Caroll

[۷] Thompson et al.

[۸] Kotler and Armstrong

[۹] Bagouzy and DobHolgar

[۱۰] Taylor

[۱۱] Wilkey

[۱۲] Broyles et al.

[۱۳] Keller

[۱۴] Hawkins

[۱۵] Truonf et al.

[۱۶] Battra and Styncamp

[۱۷] Vigneron & Johnson

[۱۸] Park and Stole

[۱۹] Esh et al.

 متن فوق تکه ای از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

 پایان نامه

متن کامل



لینک بالا اشتباه است

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید

       
:: بازدید از این مطلب : 457
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : admin

فرض

هشی

پایان­نامه حاضر مشتمل بر فرضیه­های زیر است:

۱- ریسک­گریزی[۱] بیشتر افراد سبب تمایل کمتر آنها به سرمایه­گذاریهای کوتاه مدت می شود.

۲- ریسک­گریزی بیشتر افراد سبب تمایل کمتر آنها به سرمایه­گذاری بلند مدت می شود.

۳- هرچه افراد گشودگی به تجربه[۲] بیشتری داشته باشند، تمایل بیشتری برای سرمایه­گذاری کوتاه مدت دارند.

۴- هرچه افراد گشودگی به تجربه بیشتری داشته باشند، تمایل بیشتری برای سرمایه­گذاری بلند مدت دارند.

۵- افرادی که هوشیاری و آگاهی[۳] بیشتری دارند تمایل بیشتری برای سرمایه­گذاری کوتاه مدت دارند.

۶- افرادی که هوشیاری و آگاهی بیشتری دارند تمایل بیشتری برای سرمایه­گذاری بلند مدت دارند.

۷- فرا اعتمادی[۴] بیشتر سرمایه­گذار سبب تمایل بیشتر آنها به سرمایه­گذاری کوتاه مدت می شود.

۸- فرا اعتمادی بیشتر سرمایه­گذار سبب تمایل بیشتر آنها به سرمایه­گذاری بلند مدت می شود.

۹- افراد برونگرا[۵] تمایل بیشتری برای سرمایه­گذاری کوتاه مدت دارند.

۱۰- افراد برونگرا تمایل بیشتری برای سرمایه­گذاری بلند مدت دارند.

۱-۴-روش تحقیق

پژوهش حاضر به لحاظ هدف از نوع کاربردی و از نظر روش گردآوری داده ها از نوع توصیفی و همبستگی است.در این تحقیق برای بررسی ابعاد شخصیت و سوگیری­ها از پیمایش با ابزار پرسش­نامه استفاده شده است. برای تجزیه و تحلیل داده­ها از نرم افزار Amos استفاده می شود. جامعه تحقیق شامل تمام سرمایه گذاران بورس و اوراق بهادار­­تهران است و نمونه نیز با استفاده از شیوه نمونه­گیری جامعه نامحدود انتخاب شده است.

۱-۵-مراحل تحقیق

۱-تدوین شرح مفهومی تحقیق با استفاده از مطالعات کتابخانه­ای، مقالات انگلیسی و سایت­های اینترنتی

۲-تعیین فرضیه­های تحقیق با استفاده از تاریخچه و مرور ادبیات موضوع

۳-طراحی پرسشنامه و تعیین سوالات آن با نظر کارشناسان

۴-جمع­اوری داده­ها و تحلیل آنها با کمک نرم­افزارهای آماری

۵-مقایسه نتایج بدست آمده با نتایج دیگر تحقیقات

۶-ارائه پیشنهاداتی برای تحقیقات آتی

۱-۶-شرح واژه­ها و اصطلاحات به­کار رفته در تحقیق

۱-۶-۱-شخصیت[۶]

به معنای همان تفاوت­های فردی است که موجب ثبات در رفتار شخص می­شود و عبارت است از مجموعه نسبتا پایداری از ویژگی­هایی که بر رفتار فرد اثر می گذارد(رضائیان، ۱۳۸۰ )

۱-۶-۲-مدل پنج عاملی

مدل پنج عاملی(FFM) شخصیت یک نتیجه­گیری تجربی درباره متغیرهای صفات شخصیت می باشد. بر اساس این مدل ، شخصیت از پنج بعد اصلی تشکیل شده است که عبارتند از نورزگرایی[۷] ( N ) ، برون گرایی[۸] (E ) ، گشودگی[۹] (O) ، همسازی[۱۰] (A) ، و هشیاری و آگاهی[۱۱] (C ) .

۱-۶-۳-سوگیری رفتاری

در مالی رفتاری خرد با موضوعی به نام سوگیری مواجه هستیم. به طور خلاصه سوگیری رفتاری به عنوان اشتباهات سیستماتیک در قضاوت تعریف شده است. همان اشتباهاتی که باعث می­شود ما در تصمیم­گیری­هایمان منطق و عقلانیت مورد نظر دانش مالی استاندارد را رعایت نکنیم( بدری، ۱۳۸۸). محققین تاکنون تعداد زیادی از سوگیری­های رفتاری را شناسایی کرده­اند که از آنها می­توان به فرااعتمادی، رفتار گله­ای و پیشامد­گرایی اشاره کرد.

[۱] -Risk Aversion

[۲] -Openness to Experience

[۳] – Conscientiousness

[۴] – Over confidence

[۵] – Extroversion

[۶]  -Personality

[۷] – Neuroticism

[۸] – Extroversion

[۹]–  Openness to Experience

[۱۰] – Agreeableness

[۱۱] – Conscientiousness

 متن فوق تکه ای از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

 پایان نامه

متن کامل



لینک بالا اشتباه است

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید

       
:: بازدید از این مطلب : 436
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : admin

دانشگاه آزاد اسلامی

واحد تهران جنوب

دانشکده تحصیلات تکمیلی

سمینار برای دریافت درجه کارشناسی ارشد

مهندسی برق – قدرت

عنوان:

بررسی روش های جدید و مدرن کنترل موتورهای القایی

برای رعایت حریم خصوصی اسامی استاد راهنما،استاد مشاور و نگارنده درج نمی شود

تکه هایی از متن به عنوان نمونه :

(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

چکیده

دو روش کنترل بدون سنسور به نام های (MRAS) مدل مرجع تطبیقی سیستم و (LO) ناظر لونبرگر برای مشخصه های کنترل سرعت و گشتاور مقایسه می شوند. آنها همیشه در مقابل اصل کنترل برداری مقایسه می شوند. برای شبیه سازی سیستم درایو. گشتاور و سرعت به دست آمده از کنترل بدون سنسور با مقادیر به دست آمده از روش کنترل برداری یکسان هستند. اگرچه موج های گشتاور در روش بدون سنسور بیشتر از روش کنترل برداری مشاهده می شوند.

روش MRAS در مقایسه با روش ها موج گشتاور بیشتری نشان می دهد. در مجموع روش تخمین سرعت به کار رفته در کنترل بدون سنسور در متغیرهای پارامترهای موتور دارای حساسیت بیشتری است.

مقدمه:

حدود یک قرن از ساخت اولین موتور القائی در جهان می گذرد و در طول این زمان این موتورها به خاطر مزایایی چون وزن کم، ارزان بودن نسبی آنها و عدم نیاز به تعمیر و نگهداری جدی توانسته اند جایگاه ویژه ای را در صنعت به خود اختصاص دهند.

تا اوایل دهه 1970 میلادی در کاربردهایی که عملکرد حالت گذرا در آنها چندان مورد توجه نبود موتورهای القائی مجالی به موتورهای DC ندادند و به سرعت جایگزین آنها شدند. اما در کاربردهایی که به پاسخ سریع نیاز بود (مانند سرو سیستم ها و کاربردهای رباتیک) به خاطر نبود روش هایی جهت کنترل دقیق موتورهای القائی، موتورهای DC جایگاه خود را حفظ کردند. در خلال این سال ها روشهای کنترل اسکالر به پیشرفت های قابل توجهی دست یافتند.

این روش ها متکی به کنترل اندازه ولتاژ، فرکانس و جریان ورودی موتور بودند. با ارائه نظریه کنترل برداری میدان گرا و فراگیر شدن کاربرد آن در دهه 1970 میلادی، امکان کنترل دقیق موتور القائی فراهم شد. کنترل برداری این حقیقت را مشخص کرد که عملکرد حالت گذرای نامطلوب در موتورهای القائی به دلیل محدودیت های ساختمان آن نمی باشد بلکه به روش کنترل و نحوه تغذیه موتور وابسته است.

کنترل بردای میدان گرا با جداسازی جریان موتور به دو مولفه عمود که یکی از آنها تولید شار در موتور و دیگری تولید گشتاور در موتور را کنترل می کرد توانست امکان کنترل مجزای شار و گشتاور در موتور القائی را فراهم آورد و به عبارتی موتور القائی را همانند یک موتور DC تحریک جداگانه کنترل کند.

اگرچه این روش نتایج شگفت انگیزی داشت اما مشکلاتی مانند محاسبات زمانگیر با حجم بالا، حساسیت زیاد به تغییر پارامترهای موتور و مشکلات راه اندازی و عملکرد در سرعت های پایین و نزدیک به صفر باعث شد تا محققان به دنبال روش های جدیدی برای کنترل موتورهای القایی باشند. روش هایی که از پیچیدگی کمتری نسبت به روش میدان گرا برخوردار باشند و به علاوه مقاومت بیشتری نسبت به تغییر پارامترها از خود نشان دهند.

در سال 1986 روش مبتنی بر کنترل مستقیم گشتاور در موتورهای القائی توسط TAKAHASHI ISAO برای اولین بار پیشنهاد شد که گشتاور و شار موتور را به صورت مستقیم کنترل می کرد.

در طی گذشت کمتر از دو دهه از ارائه نظریه کنترل مستقیم گشتاور برای اولین بار، استراتژی های گوناگونی بر مبنای کنترل مستقیم گشتاور در جهت کنترل موتورهای القائی پیشنهاد شده اند. استراتژی های مطرح شده از نقطه نظر فرکانس سوئیچینگ اینورتر به دو دسته 1- استراتژی های با فرکانس سوئیچینگ متغیر و 2- استراتژی های با فرکانس سوئیچینگ ثابت قابل تقسیم هستند.

استراتژی های با فرکانس سوئیچینگ متغیر که قدمت بیشتری نسبت به نوع دوم دارند خود به دو دسته زیر تقسیم می شوند.

1- کنترل مستقیم گشتاور مبتنی بر جدول سوئیچینگ.

2- کنترل مستقیم گشتاور معروف به DSC.

اما از آنجایی که فرکانس سوئیچینگ غیرقابل پیش بینی و متغیر با شرایط بار و سرعت، یک ضعف برای استراتژی کنترل مستقیم گشتاور به حساب می آمد محققان به دنبال روش های جدیدی برای ثابت کردن فرکانس سوئیچینگ اینورتر گشتند و متدهایی را پیشنهاد کردند که معتبرترین آنها به شرح زیر می باشد.

1- کنترل مستقیم گشتاور با باندهای هیسترزیس متغیر.

2- کنترل مستقیم گشتاور با مدل پیش بین و مدولاسیون فضای برداری.

نکته ای که در اینجا لازم است به آن توجه شود این است که اگرچه این روش ها توانستند مشکل متغیر بودن فرکانس سوئیچینگ اینورتر را حل کنند اما در عوض بخاطر استفاده از روش های کنترلی پیچیده تر سادگی روش های فرکانس متغیر را که ویژگی اصلی متد کنترل مستقیم گشتاور بود از دست دادند.

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید.



لینک بالا اشتباه است

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید

       
:: بازدید از این مطلب : 470
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : admin

بنابراین نظریه‌‌های رفتار مالی در دو سطح خرد و کلان تأثیر گذار هستند:

  1. رفتار مالی خرد (BFMI)[1]: به بررسی رفتارها یا سوگیری‌های سرمایه‌‌گذاران می‌پردازد و آنها را از عاملان اقتصادی منطقی که در نظریه اقتصاد کلاسیک متصوریم، باز‌می‌‌‌شناساند.
  2. رفتار مالی کلان (BFMA)[2]: شناسایی و تشریح ناهنجاری‌هایی در نظریه بازارهای کارا که الگوهای رفتاری، احتمالاً قادر به توضیح آن باشند( بدری، ۱۳۸۸).

فرا اعتمادی یکی از این تورش­ها در رفتار مالی خرد است

اعتماد بیش از حد باعث می‌شود که انسان دانش و مهارت خود را بیش از آن‌چه هست، تخمین بزند و ریسک را کمتر از آن‌چه هست. این تورش رفتاری همچنین باعث می‌شود که احساس کنیم روی مسایل کنترل داریم؛ درحالی‌که ممکن است در واقع این‌گونه نباشد.

حالا دو سئوال اساسی پیش رو داریم:

اول این‌که آیا ما نیز دچار این تورش روانشناختی هستیم یا نه؟

دوم این‌که این تورش چه تاثیری در تصمیم‌گیری‌های مالی و سرمایه‌‌گذاری دارد؟

پاسخ به سئوال اول چندان مشکل نیست. عموماً همه انسان‌ها دچار چنین تورشی هستند. برای مثال اگر از افراد بپرسید که “رانندگی شما در مقایسه با سایرین بهتر از میانگین است یا بدتر از آن؟” بیشتر افراد پاسخ خواهند داد که “مسلما بهتر است”.در حالی‌که اگر مردم بدون تورش به این سئوال پاسخ دهند باید نیمی از آن‌ها بهتر از میانگین باشند و نیم دیگر بدتر.

نکته قابل توجه این است که هرچه دانش و مهارت فرد در حوزه‌ای بیشتر باشد، اعتماد فرد به دانش خود نیز بیشتر خواهد شد. درست از همین ‌روست که تحلیل‌های اقتصادی برخی از اقتصاددانان بسیار دورتر از واقعیت است تا تحلیل‌های برخی مردم عادی. آن‌ها با اطمینان از اشتباه خود سخن می‌گویند و شکی در گفته‌های خود ندارند. این از خصوصیات مهم این تورش رفتاری است و به همین دلیل گفته می‌شود که اعتماد بیش از حد آموختنی است و به خودی خود در افراد وجود ندارد( بدری، ۱۳۸۸).

نکته دیگر درمورد این تورش این است که مردان بیش از زنان به خود اعتماد بیش از حد دارند و تازه اعتماد مردان مجرد به خودشان از مردان متأهل هم بیشتر است و این شاید به دلیل وجود یک زن درکنار مردان متأهل باشد.

اولین اثر اعتماد بیش از حد در سرمایه‌گذاران این است که این افراد بیشتر معامله می‌کنند. معامله زیاد به‌خودی خود بد نیست و اگر توانایی در تحلیل بتواند هزینه‌های معاملاتی را پوشش دهد مشکلی ایجاد نمی‌کند. باربر و اودین در سال ۲۰۰۰طی مطالعاتشان به این نتیجه رسیدند که معامله بیشتر منجر به بازدهی سالانه کمتر می‌شود و این به این علت است که هزینه‌های معاملاتی سیاست خرید و نگهداری[۳] کمتر از منفعتی است که نوسان‌گیری حاصل می‌شود. توجه کنید که این مربوط به تک تک سرمایه‌گذاران نیست بلکه میانگینی از گروه‌های مختلف سرمایه‌گذاران است.اثر دیگر اعتماد بیش از حد تخمین کمتر ریسک است. پورتفوی افرادی که دارای اعتماد­به­نفس بیشتر هستند، ریسکی‌تر از سایرین است و در نتیجه بازده تعدیل شده با ریسک کمتری دارند.

این گفتار مختصری درباره یکی از تورش‌های رفتاری که افراد به آن مبتلا هستند صحبت شد. از این تورش‌ها کم نیست و حتی بسیاری از این تورش‌ها منجر به رفتارهای متناقض در یک فرد می‌شوند. مسئله اساسی این‌جاست که شرکت‌های مشاوره سرمایه‌گذاری باید میزان این تورش‌ها و حد ریسک‌پذیری افراد را تعیین کند و مشاوره خود را بر این اساس انجام دهند و یا این‌که سبدهای مختلف سرمایه‌گذاری بر اساس درجات مختلف ریسک‌پذیری تشکیل دهند و به مشتریان ارائه دهند. به این ترتیب جذب سرمایه آسان‌تر و البته کارآتر خواهد بود.

[۱] Behavioral finance micro

[۲] Behavioral finance macro

[۳] – Buy & Hold Strategy

 متن فوق تکه ای از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

 پایان نامه

متن کامل



لینک بالا اشتباه است

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید

       
:: بازدید از این مطلب : 466
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 مرداد 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : admin

مقدمه

هدف از فصل مرور ادبیات، بررسی و توضیح درباره مالی رفتاری و مفهوم شخصیت و تمایلات رفتاری است. در مبحث مالی رفتاری، ابتدا نحوه شکل­گیری این دانش نوین مالی را مورد بررسی قرار می­دهیم و سپس به بررسی برخی از اشتباهات سرمایه­گذاری می­پردازیم، که از جمله آنها می­توانیم به فرااعتمادی و ریسک­گریزی سرمایه­گذار اشاره کنیم همچنین، تحقیقات صورت گرفته در گذشته را نیز مورد بررسی قرار می­دهیم وبر نتایج آنها مروری می­کنیم. بعد از مرور حوزه مالی رفتاری به مبحث شخصیت رفته و در میان نظریه­های شخصیت، مدل پنج عاملی را مورد بررسی قرار می­دهیم و تحقیقات صورت گرفته درباره شخصیت درحوزه مالی را نگاهی گذرا خواهیم کرد. سپس مدل مفهومی تحقیق را که برگرفته از مدل رفتار برنامه­ریزی­شده[۱] آیژن هست، توضیح خواهیم داد. و در نهایت دو مدل اصلی تحقیق را به صورت شکل نشان خواهیم داد.

۲-۲-مالی رفتاری[۲]

مالی رفتاری، تاثیر روان­شناسی را بر رفتار متخصصان مالی و همچنین اثر آن را بر بازار تعیین می­کند. مالی رفتاری از این حیث اهمیت دارد که کمک می­کند به درک اینکه چرا و چگونه بازار ممکن است ناکارامد شود.

در سال ۱۸۹۶، کستاو لیبن[۳] کتاب معروف خود را به نام اجتماع: بررسی ذهن اجتماع را که یکی از معروفترین و پراثرترین کتاب­های علم روانشناسی اجتماعی تا حال حاضر است، را نوشت، می­توان گفت نقطه عطفی در مالی رفتاری رقم خورد. در سال ۱۹۱۲ سلدن[۴] کتاب روانشناسی بازار سرمایه را نوشت. کتاب وی مبتنی بر این باور بود که تغییر قیمت­ها در بازار تا حد زیادی به نگرش روانی سرمایه­گذاری و همچنین شرایط عمومی تجارت بستگی دارد. در سال ۱۹۵۶ روانشناس آمریکایی به نام فستینگر، مفهوم جدید در علم روانشناسی اجتماعی به نام ناهماهنگی شناختی را معرفی نمود. او بیان کرد زمانی که دو پدیده با هم در تناقض هستند در یک زمان شناسایی می­شوند، یک ناهماهنگی شناختی به­وجود خواهد آمد و از آنجا که تجربه حس ناهماهنگی ناخوشایند است شخص تلاش خواهد کرد برای کاهش این حس، عقایدش را تغییر دهد( روشنگرزاده، ۱۳۸۸).

در سال ۱۹۶۴ پرت از تابع مطلوبیت و مفهوم ریسک­گریزی استفاده کرد و ریسک را به­عنوان درصدی از جمع دارایی­ها در نظر گرفت. تورسکی و کانهمن در سال ۱۹۷۳ نظریه میزان دسترسی را عنوان کردند. این نظریه جنجالی درباره این بود که فرد احتمال رویدادها را براساس در دسترس بودن ارزیابی می­کند. در دسترس بودن یعنی آنچه که در وهله اول به ذهن انسان می­آید. اعتقاد به این نظریه ما را به سمت تمایلات سیستماتیک هدایت می­کند( روشنگرزاده، ۱۳۸۸).

در سال ۱۹۷۴ دو روانشناس به نامهای تورسکی و کاهنمن، سه کشف را در شرایط قضامت عدم­اطمینان بیان کردند.

بیان کنندگی: زمانی که مردم برای قضاوت در مورد اینکه رویداد یا هدف الف به دسته یا فرآیند ب وابسته است نیازمند احتمالات هستند، احتمالات به­وسیله درجه الف که بیان­کننده ب است مورد ارزیابی قرار می­گیرد. به عبارت دیگر درجه الف، ب را توصیف می­کند.

میزان دسترسی: زمانی که مردم نیازمند ارزیابی فراوانی یک دسته یا احتمال یک رویداد هستند، آنها آن کاری را انجام می­دهند که در وهله اول به ذهنشان می­رسد.

تکیه­گاه و تعدیل: در پیش­بینی عددی، زمانی که یک معیار مناسب در دسترس باشد، مردم برای برآورد کردن از یک مقدار اولیه که برای رسیدن به پاسخ نهایی تعدیل می­شود استفاده می­کنند. مقدار اولیه ممکن است از طریق یک فرمول غلط به­دست آمده باشد یا نتیجه یک محاسبه ناکافی باشد، در این صورت تعدیلات معمولا ناکافی و ناکارامد خواهد بود( روشنگرزاده، ۱۳۸۸).

بخش مدیرتی مالی مدت‌ها به عنوان بخشی از علم اقتصاد محسوب می‌شده است. در اوایل قرن بیستم و همزمان با تحولات عظیمی که در صنایع مختلف و علومی نظیر اقتصاد، حسابداری و مدیریت رخ داد، مدیریت مالی نیز به عنوان رشته‌ای جدا از اقتصاد مطرح گردید. در آن زمان، قوانین و مقرراتی به منظور تهیه صورت‌های مالی و افشای اطلاعات لازم وضع نشده بودو افشای گزارشات مالی و حسابرسی تا حد زیادی داوطلبانه بود.

قانون ۱۸۴۴ شرکت‌ها[۵]، ارایه ترازنامه حسابرسی شده به سهامداران را برای نخستین بار، الزامی نمود. اگرچه الزام این قانون در سال‌های بعدی منتفی گردید ولی در نخستین سال‌های دهه ۱۹۰۰ مجدداً به حالت قبل بازگشت. از سوی دیگر، تصویب قانون مالیات بر سود در سال ۱۹۰۹ در ایالات متحده امریکا، موجب گردید تا محاسبه سود اهمیت بیشتری یابد. تحولاتی از این قبیل باعث شد تا کیفیت اطلاعات ارایه شده به سرمایه‌گذاران بهبود قابل توجهی یابد و قابلیت اتکا به گزارشات مالی شرکت‌ها افزایش یابد. از این زمان به بعد بود که سرمایه‌گذاران به دنبال روش‌های بهینه برای تجزیه و تحلیل اطلاعات ارایه شده بودند. لذا بازار تحلیلگران مالی در این دوران رونق فراوانی یافت. از سوی دیگر شروع انقلاب صنعتی در این سال‌ها و ادغام شرکت‌ها و مؤسسات کوچک منجر به پیدایش شرکت‌های بزرگی گشت که نیاز به سرمایه‌های زیادی داشتند. این مسأله باعث گردید تا مدیریت مالی تأکید بیشتری بر مسایل نقدینگی و تأمین مالی شرکت‌ها نماید. موضوعات اصلی مورد بحث در این حوزه شامل سرمایه‌گذاری، تأمین مالی و خط‌مشی تقسیم بهینه سود سهام بود و برای انتخاب سهام از روش‌هایی مانند تجزیه و تحلیل صورت‌های مالی استفاده می‌شد. سقوط بازار سهام در سال ۱۹۲۹ و در پی آن رکود بزرگ، موجب گردید که تغییرات عمده‌ای در بازار سرمایه ایالات متحده امریکا رخ دهد. یکی از تغییرات قابل اعتنا، تشکیل کمیسیون بورس اوراق بهادار[۶] است که طبق قانون ۱۹۳۴ اوراق بهادار به وجود آمد. قانون ۱۹۳۴ اوراق بهادار را بایستی به عنوان حرکتی دانست که در مسیر ارایه اطلاعات با کیفیت بهتر به سرمایه‌گذاران، می‌تواند مانع از انتشار صورت‌های مالی حساب‌سازی شده گردد. همچنین این بحران موجب شد تمرکز مطالعات مدیریت مالی به سمت مسایلی مانند نقدینگی، ورشکستگی، تصفیه شرکت‌ها و تأسیس مجدد معطوف گردد( روشنگرزاده، ۱۳۸۸).

در دهه ۱۹۵۰ و پس از آن، تغییرات بنیادی در نظریه‌های مالی شکل گرفت. در این سال‌ها، نظریه‌های جدیدی به جامعه مالی معرفی گردید که عنوان تئوری مدرن مالی[۷] به خود گرفت. دیدگاه‌های ارایه شده در این مطالعات، با بررسی‌های گذشته تفاوت‌های اساسی داشت و بیش از نیم قرن مورد استفاده وسیع دست‌اندرکاران بازارهای سرمایه قرار گرفت. ظرف این مدت، این نظریه‌ها مبنای محاسبه ارزش دارایی‌های مالی و پیش‌بینی قیمت اوراق بهادار بوده‌اند و کوشیده‌اند وضعیت بازار سرمایه را توضیح دهند. نظریه پرتفوی[۸]، نظریه قیمت‌گذاری دارایی‌های سرمایه‌ای[۹]، فرضیه بازار کارا[۱۰] و نظریه قیمت‌گذاری آربیتراژ حاصل تلاش‌های محققان حوزه مالی در این سال‌ها بود. این نظریه‌ها بر بازارهای مالی تأثیر عمیقی گذاشته‌اند و پایه فکری نسلی از مدیران مالی و سرمایه‌گذاران بوده‌اند.

اما علی‌رغم تأثیرات بسیاری که این نظریه‌ها بر بازارهای مالی گذاشته‌اند، با مشاهده برخی شواهد تجربی که با آنها سازگار نبودند، اغلب آنها در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ مورد شک و تردید واقع شدند و تا حد زیادی مقبولیت خودرا از دست دادند. این شواهد تجربی که از آنها تحت عنوان استثناها[۱۱] در بازارهای مالی یاد می‌شود، در دو دهه اخیر مورد بحث و بررسی‌های فراوان قرار گرفته‌اند.

[۱] -Behavioral Planned of Theory

[۲] -Behavioral finance

[۳] Costav liben

[۴] sekldene

[۵] Companies Act 1844

[۶] Securities and Exchange Commission

[۷] Modern Financial Theories

[۸] Portfolio Theory

[۹] Capital Asset Pricing Theory

[۱۰] Efficient Market Hypothesis

[۱۱] Anomalies

 متن فوق تکه ای از این پایان نامه بود

برای دیدن جزئیات بیشتر ، خرید و دانلود آنی فایل متن کامل می توانید به لینک زیر مراجعه نمایید:

 پایان نامه

متن کامل



لینک بالا اشتباه است

برای دانلود متن کامل اینجا کلیک کنید

       
:: بازدید از این مطلب : 488
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 6 مرداد 1395 | نظرات ()